سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادرانت، کسی است که در نصیحت تو، کمتر سازش کند . [امام علی علیه السلام]

دل نوشته های من !



سفرنامه اصفهان جمعه 89/11/1 ساعت 11:13 عصر

سلام

سفر به اصفهان، سومین مامورین کاری من بود.
این ماموریت علاوه بر اینکه کار بود، واسه من چیزای دیگه هم داشت. اولش به نظرم اومد که همه چیز خوب بوده. ولی ظاهرا اینطوری نبوده و من اشتباه می‌کردم.

کار توی نمایندگی خدا رو شکر که به مشکل خاصی نخورد. یه مشکل بود البته. اونم ناشی از تلفظ اشتباه یه آدم بود ! بجای اینکه اصفهان رو بنویسه esfahan، نوشته بود esfehan !!!
همین اشتباه کوچیک توی نوشتن کلمه، 2 - 3 ساعت بلکه بیشتر ما رو الاف کرده بود ! 
نهایتاً هم خیلی اتفاقی متوجه شدن که مشکل از اینجاست.

نمایندگی خوبی بود. بزرگ و شیک.

در کل می‌شه گفت اون موقع به من خوش گذشت. یه سری هم به میدون نقش جهان زدیم. بستنی سنتی توی هوای سرد هم خیلی چسبید.

نمایندگی که بودیم یه سری چایی آوردن واسه ما. چایی ما توی استکان‌های خیلی کوچیک بود. به قول همکارم که چایی تموم میشه، ولی قند توی دهن می‌مونه ! ولی چایی همکار خودشون که پیش ما بود توی یه لیوان بود. خیلی ضایع بود این حرکت به نظر من. همکار من هم برگشت بهشون گفت !!!
اون بنده خدا گفت من چایی نمی‌خورم، شما چایی منو بخور !!!
پسر خوبی بود. اصالتاً هم اصفهانی نبود. گرگانی بود فکر کنم. یکی دیگه هم اونجا کار می‌کرد که کرجی بود ! همه واسه کار میرن تهران، بعد این از کرج اومده اصفهان !

رفت و برگشت این سفر با ماشین شرکت بود. راه خیلی طولانی بود. واقعاً خسته کننده‌است این جاده. تازه ما از طرف دلیجان و اون طرف رفتیم که مسیر کوتاه‌تر بود. ولی به هر حال هم طولانیه و هم خسته کننده. من سعی می‌کردم بیشتر چشمام رو ببندم و اگه میشه بخوابم. 

هتلمون هم خوب بود. قیمتش هم خیلی مناسب بود. البته ما تخفیف گرفتیم.
راستی بریونی هم خوردم. البته قبلاً هم خورده بودم. غذای خوشمزه‌ایه. البته فکر کنم زیاد خوردنش جالب نباشه. شاید در حد سالی 1-2 بار خوب باشه :D

این هم از ماموریت اصفهان من.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن : شروع سفر : شنبه 25 دی، ساعت 7 صبح
پ.ن : پایان سفر : دوشنبه 27 دی، ساعت 7 عصر



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط: ناشناس